رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

ناتانائیل

رهام بعد از مدت ها

سلام دوستاي خوبم يه غيبت خيلي طولاني داشتم كه بر ميگرده به گرفتن مرخصي خودم از روزي كه سر كار نرفتم براي به روز كردن وبلاك رهام هم تنبل شدم شايد خيلي از دوستاني كه اينجا هميشه سر ميزدن ديگه نيان كه اين از تنبليه خودمه😗😗حالا ميرسيم به آقا رهام كه ديگه حسابي بزرگ شده و امسال ميره پيش دبستاني مثل هميشه شيرين و فوق العاده آقا و با شخصيت خيلي مهربون و من روز به روز بيشتر بهش علاقه مند ميشم بچه هر چي بزرگ تر ميشه مادر و پدر و بيشتر به خودش وابسته ميكنه ديگه ميتونم روش حساب كنم يه جورايي آدم شده 😇 فقط اون جوري كه من و باباش ميخواستيم شيطون نشده البته خدا رو شكر كه به بچگي باباش نرفته 😂 وگرنه كارم حسابي در ميومد 😈       ...
29 فروردين 1396

رهام وزندگی منظم

رهام عزیزم الان 6 ماهه که به مهد میری و دیگه کاملا به اون عادت کردی ساعت خواب و غذات مشخصه شیرینی هات روز به روز بیشتر میشه با اینکه دیر به حرف افتادی ولی خیلی خوب پیشرفت کردی و تقریبا تمام لغات و فعل هارو درست و به جا به کار میبری طوری که بعضی وقتها از حرفای قلمبه صلمبه ات ضعف میکنم عشق کوچولوی من توی مرداد ماه در سن دو سال و نیمه گی از جیش گرفتمت در مسافرت ترکیه بلاخره اراده کردم و هر طور بود این کار سخت و انجام دادم حالا بماند که اونجا همه جاهای هتل و از جمله اتاق و لابی و رستوران و استخر و اووووه هر جا که تونستی حسابی صفا دادی ولی خب بلاخره موفق شدیم و الان وقتی میشینی رو توالت میگی آخیش چه حالی میده جیش میکنی و من همونجا محکم میچلونمت ا...
5 آبان 1393

میمیرم برات

عشق کوچولوی من واقعا میمیرم برات تو با اون چشمای مهربونت با اون شیرین زبونیهات تمام دنیای من و پر از وجود شیرینت کردی وجودت باعث میشه خستگی ها و درد ها و نا مردی های روزگار و فراموش کنم باعث میشی امیدم هر روز هر روز بیشتر بشه باعث میشی تلاشم برای زندگیم هر روز و هر روز بیشتر بشه فقط من اینطوری نیستم عشق مامان بابا امیر هم همینطوره و من این حرفا رو از زبون اونم میزنم وقتی نصف شب صدام میکنی مامان اوووفه نمیدونی با چه ذوقی از خواب بیدار میشم و به اتاقت میام با اینکه خیلی خسته ام و استراحتم کمه ولی ساز صدات من و از همه چیز جدا میکنه هستیه مامان یک ماهه که مهد میری و من خیلی راضیم خونه امونو به خاطر مهدت عوض کردیم و الان دیگه مهد تو و خونه و محل ...
20 خرداد 1393

کلمات رهام

رهامیه مامان از اونجایی که شما تو همه کاری تنبل بازی در میاری تو حرف زدن هم تنبلی پسرم حتی کلماتیم که بلدی زیاد به کار نمیبری ولی الان خیلی بهتر شدی مامان و بابا رو که خیلی وقته میگی البته اول بابا گفتی ولی الان به هر کی میرسی میگی مامان به منم میگی مامانه حالا کلمات شما جشوجشه:جوجه دوجه :گوجه جوجو : جوجو دو : دو اب : آب منه منه : مال منه نو : نون جیش : پی پی ( یعنی هر وقت میگی جیش یعنی پی پی کردی ) جیز : جیز نه : هم به معنی نه هم به معنی بله دد:ددر سو : سوپ باه : روباه با : بالا داااده : دوازده   از اونجایی که من شبا زود میخوابم ساعت 2 نصف شب اینجا رو میز بودم من کلاه بزگترا رو اصلا سرم نمیذارم ...
1 بهمن 1392

سفر مالزی در تاریخ 22/8/92

عزیز دلم امسال من و بابایی یه ریسک بزرگ کردیم و با شما آقا پسر گل یک هفته رفتیم مالزی خودمون هم نمیدونستیم این سفر طولانی با شما کوچولوی شیطون چه طور خواهد گذشت همه اطرافیان هم مدام تو دلمونو خالی میکردن که چه طوری تنها با شما میخوایم بریم و اذیت میشیم و شما تو سن بدی هستی و تو هواپیما مدت زمان طولانی اذیت میکنی ولی خب چون مامان بابای ددریت شدید هوای مالزی زده بود به سرشون به حرف هیچ کس گوش نکردن و دل و زدن به دریا ...وقتی رفتیم فرودگاه شما از همون لحظه اول شروع کردی به فعالیتهای مخصوص خودت اول که نمیذاشتی چمدونا رو تحویل بدیم و فکر میکردی میخوان چمدونامونو ببرن برای خودشون میخواستی با چمدانها بری رو ریل و بری قسمت بار بعد هم که پروژه چمدانه...
1 بهمن 1392

شیطون بلا

خسته شدم سه بار برات کلی چیز میز نوشتم یک دفعه پاک شد حالا فعلا عکسات و میزارم بعد میام مینویسم چون خاطر خواهات من و کشتن انقدر سراغ عکساس جدیدتو گرفتن عشقم   وقتی از حمام میام خیلی ماه میشمااااااااااااااا وقتی دارم مامانم گول میزنم تا من و نخوابونه رفته بودم گل گاوزبون بچینم اصلا هم نمیدونم اینا که میگن بریم بچینیم چی هست تا حالا این مدلی شیشه شیر خورده بودین هیچ جای دنیا برام هیجان انگیز تر از نشستن در یخچال فضوضولی کردن تو شیشه های سس نیست وقتی که احساساتم به خلسم قلمبه میشه هر جا که آب باشه من همه لو بیچاله میکنم شاید باید مرغابی میشدم هاااااااااااا چله تابستون شمال چه هوایی داشت...
26 مرداد 1392

اولین آب تنی آقا رهام تو دریا

 میدونم میدونم میدونم ....... من تسلیمم ....... میدونم که خیلی ها شاکین از دیر آپ کردن وبلاگ آقا رهام ......... ولی باور کنید بی تقصیرم .......... سرم خیلی شلوغه .......... حالا هم هر چی سعی کردم یک روز بیام وبلاگ و آپ کنم که همه عکسا پیشم باشه نشد فقط یک سری عکس های کیش که 22 فروردین آقا رهام و بردیم و اونجا اولین آب تنی و تو دریا کرد براتون میذارم بقییه عکس های عید و .... بعدا میذارم ................... حالا میرسیم به اندر احوالات آقا رهام تو این چند وقته .......... عشق مادرش تو عید هر چی مسافرت رفتیم حسابی از دماغمون در آورد چون کوچولوی من مریض شده بود گوشش چنان چرک کرده بود کهمدام میزد تو سر خودش الهی مادرت فدات بشه ما ...
5 خرداد 1392

تولد رهامی

سلام عشق مادرش تولدت مبارک تولدت مبارک عزیزکم سال اول ..... تولدت به دلایلی با تاخیر برگذار شد البته ما از قبل همه چیزو برای شب تولدت آماده کرده بودیم سالن رزرو کرده بودیم دیجی کودک و بادکنک کار و میکی موس هماهنگ کرده بودیم کارتای تولدت و خودم طراحی کرده بودم ولی چون بابایی رضا قرار شده بود همون موقع برای عمل بره شیراز ما هم تولدت و دو هفته انداختیم عقب که مامانی منیر و بابایی رضا هم حتما باشن آخه تولد که بدون اونا خوش نمیگذشت حالا اینکه عمل بابایی کنسل شد و اینا بماند ولی تولد شما گل نازم و  10 اسفند در متل شیان برگزار کردیم و خیلی خیلی خوش گذشت تولدت عالی بود خودم هم فکر نمیکردم انقدر خوب بشه البته اولش استرس د...
14 اسفند 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناتانائیل می باشد