رهامرهام، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره

ناتانائیل

اولین آب تنی آقا رهام تو دریا

 میدونم میدونم میدونم ....... من تسلیمم ....... میدونم که خیلی ها شاکین از دیر آپ کردن وبلاگ آقا رهام ......... ولی باور کنید بی تقصیرم .......... سرم خیلی شلوغه .......... حالا هم هر چی سعی کردم یک روز بیام وبلاگ و آپ کنم که همه عکسا پیشم باشه نشد فقط یک سری عکس های کیش که 22 فروردین آقا رهام و بردیم و اونجا اولین آب تنی و تو دریا کرد براتون میذارم بقییه عکس های عید و .... بعدا میذارم ................... حالا میرسیم به اندر احوالات آقا رهام تو این چند وقته .......... عشق مادرش تو عید هر چی مسافرت رفتیم حسابی از دماغمون در آورد چون کوچولوی من مریض شده بود گوشش چنان چرک کرده بود کهمدام میزد تو سر خودش الهی مادرت فدات بشه ما ...
5 خرداد 1392

تولد رهامی

سلام عشق مادرش تولدت مبارک تولدت مبارک عزیزکم سال اول ..... تولدت به دلایلی با تاخیر برگذار شد البته ما از قبل همه چیزو برای شب تولدت آماده کرده بودیم سالن رزرو کرده بودیم دیجی کودک و بادکنک کار و میکی موس هماهنگ کرده بودیم کارتای تولدت و خودم طراحی کرده بودم ولی چون بابایی رضا قرار شده بود همون موقع برای عمل بره شیراز ما هم تولدت و دو هفته انداختیم عقب که مامانی منیر و بابایی رضا هم حتما باشن آخه تولد که بدون اونا خوش نمیگذشت حالا اینکه عمل بابایی کنسل شد و اینا بماند ولی تولد شما گل نازم و  10 اسفند در متل شیان برگزار کردیم و خیلی خیلی خوش گذشت تولدت عالی بود خودم هم فکر نمیکردم انقدر خوب بشه البته اولش استرس د...
14 اسفند 1391

مسافرت دبی

رهام عشقم دیگه داره یک سالت میشه ماه دیگه تولدته عزیزم چه زود گذشت آخی باورم نمیشه جلو چشمام هر روز بزرگتر میشی و کارای جدید تر میکنی الان دیگه خیلی شیطون شدی یه لحظه نمیشه ازت قافل شد از همه جا آویزون میشی تو همه کشو ها و کابینتا سرک میکشی قافل میشم ازت تمام لباسات و از تو کشوت میریزی بیرون دستات انگار آهن ربا داره از کناره هر چیز رد میشی تو هوا یه چیزی و ور میداری چه قدرم ماشالا زورت زیاده با یه دست همچین چیزای سنگین و بر میداری که همین طور میمونم اون دندون موشیات و که نگو چنان گازایی میگیری که اشک آدم در میاد تا حالا دو بار بی هوا من و گاز گرفتی یه بار بی هوا مامی گاز گرفتی که دستش قشنگ زخم شد یه با هم با برنامه قبلی بابا امیرو گاز گرفتی ...
19 دی 1391

ادامه عکس های آتلیه

عشق من امروز تاریخ آخرین پست وبلاگت وکه دیدم گفتم وای من چه مامان تنبلی هستم خیلی وقته وبلاگت رو آپ نکردم معضرت معذرت هم از تو عشق کوچولوی من هم از همه دوست جونای گلی که به وبلاگت سر میزنن همیشه البته منم کامل مقصر نبودم ها عکس های آتلیت خیلی دیر به دستم رسید بعدشم قربون حواس جمع مامانت هر روز یادش میرفت با خودش بیاره اداره اسکنشون کنه حالا دیگه پیش میاد عزیزم این مدت تغییرات زیادی کردی البته علاقه ای به چهار دست و پا رفتن نداری نشستنکی خودت و به همه جا میرسونی و من فعلا از یه سری فوزولیهات در امانم فنچول من از صحبت کردن هم که فعلا کلمه خاصی نمیگی اگه خیلی سر حال باشی قشنگ میگی ده ده ده به میزان کمتر شدن حوصله ات هم تبدیل میشه به وه وه و...
4 دی 1391

رهام رفت سینما

رهام عزیزم 26/7/91 برای اولین بار تصمیم گرفتم ببرمت سینما ببینم تو که انقدر عشق تلویزیونی تو سینما چی کار میکنی برای همین با ددی و مامی هماهنگ کردیم بریم فیلمی که تو ایوان شمس  هر چهارشنبه برای مدیران شهرداری برگزار میشه وقتی رفتیم اونجا دیدیم قبل برنامه ما یه برنامه برای صدا و سیما بود که اکثر بازیگرا هم شرکت داشتند ما هم از فرصت استفاده کردیم با چند تا از بازیگرا ازت عکس گرفتیم به این تزتیب اولین سینما خیلی خاطره انگیز شد نسبت به سینما هم خیلی توجه خاصی نشون ندادی آخه بگو چه فیلمی رفتیم ما با هوشا رفتیم بغض ههههههههههههه این هم عکس های آقا رهام تیپ زده بود بره پارک اینم عکس از آقا رهام و پسر عمو ج...
8 آبان 1391

اولین آتلیه

واسه اولین بار در تاریخ 19/6/91 بردیمت آتلیه چه قدر اونجا انرژی گذاشتم تا ازت عکس بگیریم وای از زاییدنت سخت تر بود ههههههههههههه     ...
12 مهر 1391

روز به روز شیرین تر

عشق مادر دیگه حسابی شیطون شدی یک ماهی هست که کامل میشینی تازگی داری سعی میکنی خودتو چهار دست و پا کنی وقتی برای گرفتن تلفن از دستم تلاش میکنی میمیرم برات انقدر که تو نازی با اون چشمای شیطونت زل میزنی بهم منتظری که باهات بازی کنم یا وقتی توی روروئکت هستی میام از کنارت رد بشم دستات و برام باز میکنی ذوق میکنی که انگار میخوام برت دارم منم طاقت نمیارم برت میدارم گاهی وقتا که خودم و کنترل میکنم برت ندارم از کنارت می گذرم اون وقت تو لب ور میچینی و بغض میکنی دیگه می خوام بمیرم برات نمی دونی عشقم چه قدر دوست دارم نمیدونی چه دنیایی هستی برام وای صبحایی که سر کار نمیرم پیشتم وقتی از خواب بلند میشی برای اینکه بیدارم کنی با دستات یا پاهات میای تو صورتم م...
12 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ناتانائیل می باشد